کد مطلب:223816
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:118
در رزق مقسوم
خداروزی ده هر كور و لنگ است
و گر كرمی كه زادش توی سنگ است
كلید گنج فوق و تحت عالم
بود در دست آن خلاق اعظم
فقیر و عاجزند این جمله مخلوق
خدا رازق بود ما جمله مرزوق
ز خاك همچو خود محتاج و مسكین
مشو امیدوار ای مرد ننگین
نباشد وسعت روزی بتدبیر
كسی نتواند اندر رزق تغییر
بسا زیرك كه موی اشكاف دهر است
نصیب روزیش در كام زهر است
اگرچه خورده بین و كاردان است
بر او آب حیات حق نهانست
چنین سفته است گوهر نكته دانی
حكیم و عارف و صاحب بیانی
«سكندر را نمی بخشید آبی
بزور زر میسر نیست این كار
بسابی دست و پا چون زرگر از زر
بود پر دامنش از حد فزونتر
ولی افزونیش وزر و وبال است
پشیمانی و رشكش در مآل است